هرچه زدند شوکت من کم نشد حسین
در مجلس یزید، سرم خم نشد حسین
با خطبهای که من سر بازار خواندهام
آن نقشهای که داشت، فراهم نشد حسین
آنجا چنان شبیه پدر حرف میزدم
یک مرد از آن قبیله حریفم نشد حسین
اصلا محرّمت که جهان را به هم زده
بیخطبههای من که محرّم نشد حسین!
آتش گرفت معجر من سوخت موی من
اما حجاب از سر من کم نشد حسین
هرچند قد و قامت من خم شده ولی
در مجلس یزید سرم خم نشد حسین
داوود رحیمی